آخرين لحظه


ღ...ღ سايه روشن ღ...ღ

او بود ...

کسی که يک لحظه بی من برايش دردناک ترين ساعات بود .

آری او بود , که تا آخرين لحظات که در کنارم ايستاده بود به من عشق می ورزيد , لب به شکوه گشوده بود .  می پنداشتم به حرف های من به تمسخر جواب می دهد , اما اقرار می کنم اشتباه فکر می کردم او هنوز مرا دوست می داشت . تا آخرين لحظه ای که از کنارم می رفت خنده بر لبانش حاکم و قلب مرا در ميان دست های بی رحمش می فشرد و می رفت ...

و حال چند روزيست که بی او , انسان مرده ای هستم ...

 



نظرات شما عزیزان:

مریم.م
ساعت18:35---21 شهريور 1391
وقتی رفتی
دلم برای خودم نسوخت
بلکه دلم برای رزهای پشت پنجره خانه مان سوخت که با وجود تو ریشه دوانده بودند وبعد از رفتنت .....


یوسف اسدزاده
ساعت18:25---14 شهريور 1391
سلام وب زیبایی دارین


خدایا یا کسی رو بهمون نده یا اگه میدی ازمون نگیرش خوب آخه ادما هم هدیه رو پس نمیگیرن تو که خدایی دیگه .......


یوسف اسدزاده
ساعت18:24---14 شهريور 1391
سلام وب زیبایی دارین

خدایا یا کسی رو بهمون نده یا اگه میدی ازمون نگیرش خوب آخه ادما هم هدیه رو پس نمیگیرن تو که خدایی دیگه .......


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





♥ شنبه 11 شهريور 1391 ♥ 23:41 بـ ه قـلمـ h... ♥


طراح : صـ♥ـدفــ