ღ...ღ سايه روشن ღ...ღ
او بود ... کسی که يک لحظه بی من برايش دردناک ترين ساعات بود . آری او بود , که تا آخرين لحظات که در کنارم ايستاده بود به من عشق می ورزيد , لب به شکوه گشوده بود . می پنداشتم به حرف های من به تمسخر جواب می دهد , اما اقرار می کنم اشتباه فکر می کردم او هنوز مرا دوست می داشت . تا آخرين لحظه ای که از کنارم می رفت خنده بر لبانش حاکم و قلب مرا در ميان دست های بی رحمش می فشرد و می رفت ... و حال چند روزيست که بی او , انسان مرده ای هستم ...
نظرات شما عزیزان:
دلم برای خودم نسوخت
بلکه دلم برای رزهای پشت پنجره خانه مان سوخت که با وجود تو ریشه دوانده بودند وبعد از رفتنت .....
خدایا یا کسی رو بهمون نده یا اگه میدی ازمون نگیرش خوب آخه ادما هم هدیه رو پس نمیگیرن تو که خدایی دیگه .......
خدایا یا کسی رو بهمون نده یا اگه میدی ازمون نگیرش خوب آخه ادما هم هدیه رو پس نمیگیرن تو که خدایی دیگه .......
طراح : صـ♥ـدفــ |